شعر
دعا از ما اجابت از خداوند تضرع خواهد آن بی مثل و مانند
امام عصر،ای سلطان عالم توئی بر اولیاء الله خاتم
ولی دور و حق را مظهری تو امام غائب اما ظاهری تو
در عالم حجت و برهان توئی تو که قطب عالم امکان توئی تو
تو خضر وادی گمگشتگانی ولی مطلق و قطب زمانی
وجود تو مدار این زمان است بدستت روزی خلق جهان است
تو رزاقی و مخلوقند مرزوق بدست تست چشم جمله مخلوق
دوعالم بستهء یکتار مویت دلم خون گشته اندر آرزویت
زمین و آسمان قائم بذاتت صفای عالم از فرط صفاتت
توئی ای جان،جهان وسرمکتوم زدیدارت مکن مارا تو محروم
از آن روی چومه این پرده بردار منور کن جهان جان ز انوار
بر آور دستی از غیب ای یدالله بکن بازوی ظلم و جور کوتاه
ره و رسم وفارا بر من آموز شبم را کن زروی خویش چون روز
ز افعال بد خود شرمسارم هم از غفلت تبه شد روزگارم
نه اشک گرم و نه سوز درونی نه از سودای تو بر سر جنونی
بده دردی که از دردت بسوزم بنارعشق جان را بر فروزم
زسودایت سرم پرشور گردان دلم را از غمت مسرور گردان
بجز یاد جمالت ای دلارام ببر از خاطرم آغاز و انجام
بمهر اولیاء ات بنده ام کن بعشق اتقا ات زنده ام کن
به نیکان ساز پیوسته قرینم به خوبان کن همیشه همنشینم
صفات الله را محو از لقا کن سرافراز از ولای مرتضی کن
به فیض صحبت دانا رسانم زشر جهل و خودبینی رهانم
بقلبم برفروزان نور ایمان برآور طوطی جانم بالحان
خدارا خالقا صاحبدلم کن بفیض مظهر خود نائلم کن
اعطا کن دیدهء بینا در این راه که بدهد آن تمیز راه از چاه
توئی اندر جهان پشت و پناهم توئی بر صدق این دعوی گواهم
تو این بیچاره را از مهر بنواز میان عاشقانت کن سر افراز
صفا، محتاج انعام تو باشد همی چشمش باکرام تو باشد
شاعر:صفا
- ۹۲/۰۴/۲۲
- ۴۳۳ نمایش