مظلوم امام باقر علیه السلام
جابر جعفی نقل میکند که :
با حضرت همسفر حج بودم که در راه پرنده قمری بر کجاوه نشست و صدا مینمود
من خواستم او را بگیرم حضرت فرمود :
"جابر او را نیازار به ما پناه آورده. او از ماری شکایت میکند که جوجههای او را
میخورد میخواهد تا من دعایش کنم از شر او ایمن شود..."
راه را ادامه دادیم.
آن حضرت از کجاوه پیاده شد و به سوی ریگ زاری رفت و ریگها را کنار زد،
از زیر سنگی چشمهای جوشید از آب آن سیراب شده و وضو گرفتیم...
هنگام صبح به نخلستانی رسیدیم نزدیک نخل خشکی رفت و فرمود:
" ای نخل... ما را اطعام کن نخل سبز شد و کج شد پر از خرما که ما از آن سیر
خوردیم."
(حر عاملی، اثبات الهداة، تهران، مکتبة الاسلامیه، ج5، ص302)
- ۹۲/۰۷/۲۰
- ۳۸۹ نمایش