گو یند که نافع بن هلال صدای عمه سادات را شنید که نگران اباعبدالله (ع) بودند که نکند فردا یارانش تنهایش بگذارند...
پس به سراغ حبیب بن مظاهر رفت و حبیب همه ای یاران را جمع کرد که کاری برای دلگرمی حضرت زینب نمایند..
اصحاب در مقابل خیمه حضرت زینب(س) جمع شدند و یک صدا گفتند: جانهای ما فدای تو باد و خونهای ما نگاهبان خون تو. به خدا سوگند، تا وقتی کسی از ما زنده باشد، هیچ گزندی به تو و حرمت نخواهد رسید.........
امشب شهادتنامه عشّاق امضا میشودفردا ز خون عاشقان این دشت دریا میشود
امشب کنار یکدگر بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان چون قلب زهرا میشود
امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان زین دشت برپا میشود
امشب کنار مادرش لبتشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش آغوش صحرا میشود
امشب رقیه حلقه زرّین اگر دارد به گوش
فردا دریغ این گوشوار، از گوش او وا میشود
امشب بود جای علی آغوش گرم مادرش
فردا چو گلها پیکرش پامال اعدا میشود
امشب گرفته در میان اصحاب، ثارالله را
فردا عزیز فاطمه بییار و تنها میشود
امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود
امشب سَر سِرّ خدا بر دامن زینب بُوَد
فردا انیس خولی و دیر نصاری میشود
ترسم زمین و آسمان، زیر و زبر گردد حسان
فردا اسارتنامه زینب چو اجرا میشود
حال بنگریم...............
چند نافع بن حلال داریم تا دل عمه سادات آرام بگیرد.... چند حبیب داریم ....
آیا باعث آرامش دل حضرت زینب (س)هستیم یا نه...
نگهبان حریم حرمش هستیم یا نه....
امان از دل زینب(س)
...........
امشبی را شه
دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا
بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح
طلوع... مکن ای صبح طلوع
...............
- ۹۲/۰۸/۲۲
- ۵۸۵ نمایش