پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله، معراج
سال 1363
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمدٍ و علی اهل بیته و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین»
شبهای جمعه بحث هایی و قسمتهایی اززندگی پیغمبرخودمان را نقل میکردیم. یکی از داستانهای زندگی پیغمبر ما، یکی از واقعیتهایی که واقع شد، مسئلهی معراج بود. گفتیم بحث معراج را کنار برادرهای خلبان پر کنیم. یک مقدار هم در کنار معراج مادی به معراج معنوی بپردازیم.
«الصلاة معراج المومن» یک مقایسه بین آن معراج مادی و معراج معنوی داشته باشیم. برای فضای درسمان از درسهایی از قرآن بیرون نرود و طبق قولی که داده بودیم که قرار بود همهی شب جمعهها تا یک چند ماهی دربارهی قسمتهایی از زندگی پیامبر نقل کنیم آیه را مینویسم.
قران 114 سوره دارد. یکی از سورههای قرآن سورهی اسراء است. این سوره وسط قرآن است و جزء 15 است. اولش هم دو اسم دارد. هم سورهی اسرا میگویند، هم سورهی بنی اسرائیل میگویند. اینکه میگویند اسرا به خاطر آیهی اول این سوره است. «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا»(اسراء/1) منزه است خدایی که شبانه پرواز داد.
«اسرا» یعنی حرکت شبانه، خداوند عبد خودش را که پیغمبر است، شبانه حرکت داد. از مسجد الحرام در مکه به مسجد الاقصی در قدس، از مکه تا بیت المقدس یک شب رفت. بیت المقدسی که «بارکنا حول» اطرافش منطقهی مبارکی است. هم سر سبز است و هم مرکز نشانههای انبیا است. محل فعالیت پیغمبران بزرگوار است. در یک شب پیامبر را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی و از آنجا به آسمانها برد. برای چه برد؟ «لِنُرِیَهُ» برای اینکه به او نشان بدهد. چه چیزی را نشان دهد؟ «مِنْ آیاتِنا» بعضی از آیهها را نشان دهد.
تازه در آسمانها هم انسان همهی قدرت خدا را نمیبیند. «من آیاتنا» یک بخشی را میبیند. خداوند پیغمبر را یک شب به معراج برد. مسئلهی معراج مسئلهای است که شیعه و سنی همه قبول دارند. تا قبل از پرواز آپولو به کرهی ماه و تا قبل از دیدن هواپیماها یک خرده برای قدیمیها مشکل بود. ولی بعدها دیدیم که همهی مشکلات حل میشود. به یک نفر گفتند: این چیست که هم آویزان هم سبز است و هم میخواند؟ گفت: ماهی! گفتند: ماهی که آویزان نیست. گفت: آویزانش میکنیم. گفتند: ماهی که سبز نیست؟ گفت: سبزش میکنیم. بشر تا کنون هرکاری کرده است میکند. وقتی بشر عاجز مشکلات را حل کرده است، خدا هم حل میکند. نمونه هایش زیاد است.
خداوند یک شب پیغمبر را به معراج برد. تا آثار عظمت را ببیند. «اسرا» یعنی حرکت درآوردن، «لیل» یک شب، «عبده» یعنی چون پیغمبر عبد خدا بود خدا او را به معراج برد. خدا هرکسی را به معراج نمیبرد. مقرب درگاهش بود. محل حرکت هم از مسجدالحرام است. اگر پیغمبر آن شب خانهی خانمش بود آدم از کنار خانم به معراج نمیرود. یعنی از کنار رفاه نمیشود پرواز کرد. باید زن دل بکند تا پرواز کند. این یک معراجی بود که قرآن نقل میکند. دنبالهی معراج هم در سورهی نجم است. این تکه حرکت زمینی را میگوید. میگوید: که حرکت زمینی یک شب از مکه تا بیت المقدس رفت.
بیش از صد فرسخ است. میگوید: «وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى(نجم/13)» پیغمبر جبرئیل را یکبار دیگر هم دید. چون پیغمبر دوبار جبرئیل را در چهرهی خودش دید. همیشه پیغمبر جبرئیل را به شکل خودش میدید، اما در معراج جبرئیل را به همان شکل خودش دید. «عِندَ سِدْرَةِ المُْنتَهَى(نجم/14) عِندَهَا جَنَّةُ المَْأْوَى(نجم/15)» کنار بهشت جبرئیل را دید. « مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَى(نجم/17)» چشم خطا نکرده است. اشتباه نیست. واقعیت است.
«لَقَدْ رَأَى مِنْ ءَایَاتِ رَبِّهِ الْکُبرَْى(نجم/18)» خلاصه مسئلهی ایمان به معراج یکی از مسائل ما است. اما معراج مخصوص پیغمبر ما است؟ نه! مسیحیها دربارهی معراج مفصل صحبت دارند که حضرت عیسی(ع) به معراج رفته است. در چند کتاب انجیل مسیحیها عقیده دارند که حضرت عیسی هم به معراج رفته است. مسئلهی معراج برای بعضی از انبیای دیگر هم ثبت شده است. مسئلهی معراج چیزی نیست که ما دربارهاش صحبت کنیم.
چون متن قرآن است و شیعه و سنی و مسیحی و ادیان دیگر هم ارزش قائل هستند. فقط یک سری مسائل فیزیکی مطرح است که بشر اینها را چون حل کرده است دیگر گیری نیست. یعنی کار از صورت محال بودن بیرون آمده است. همین که کار محال نیست دیگر آسان است. منتهی ما در اینجا میخواستیم معراجهایی را که خودمان میرویم حساب کنیم. جملهای بود که من مدتها دنبال آن بودم. یکی از علما به من آدرس آن را داد. «الصلاة معراج المومن» نماز معراج مومن است.
یعنی نماز پرواز است. وقتی آدم به پروازهایی که شما خلبانها دارید نگاه میکند، و پروازی که در نماز است، یک مشابهتهایی به ذهن آدم میرسد. من مقداری از مشابهتها را میگویم. البته شما بهتر از من میدانید. این هم که میگویم بخشی را از خودتان استفاده کردم. مثلاً کسی میتواند پرواز کند که در زمین یک مقدار حرکت کرده باشد یا هلی کوپتری که یک مقدار ملخ هایش به دور افتاده باشد. اصلاً نمیشود پرواز کرد.
تا انسان مقداری در زمین حرکت نکند یا تا مقداری ملخها به دور نیفتد نمیشود پرواز کرد. انسان هم وقتی میتواند با خدا حرف بزند که از قبل مقداری آمادگی داشته باشد. ما گاهی وقتها مینشینیم تا لحظهی آخر بحث میکنیم که سرویس ملامین 100 تومان بود الآن گرانتر شده است.
سیب زمینی گران شده است. پیاز گران شده است. میگوییم: حقوق کارمندی هم که کفاف نمیدهد. مستضعف ترین افراد هم همین کارمندهای دولت هستند. خیلی گرانی است. با این حرفها نمیشود به معراج رفت. میشود پهلوی خدا رفت. یعنی آدمی که میخواهد پرواز کند باید ملخ هایش یک مقدار دور بگیرد. یک خرده باید حرکت کند. بنشیند فکر کند. کجا میخواهد برود. امامان ما خودشان را قبل از ظهر آماده میکردند.
تازه وقتی میخواهی نماز بخوانی اذان میگویی. یک خرده دور برمی دارد. اقامه میگویی. بعد قبل از نماز دعا میخوانی «یا محسن قد عطاک المصی»ای خدای محسن یک گناهکار میخواهد نزد تو بیاید. ای بزرگوار یک کوچک میخواهد نزد تو بیاید. ای عالم جاهلی میخواهد نزد تو بیاید.
ای عزیز ذلیلی میخواهد نزد تو بیاید. ای بی نهایت بزرگ بی نهایت کوچکی میخواهد پرواز کند. ای قادر عاجز میخواهد نزد تو بیاید. تو خودت گفتهای که محسنها گناهکارها را ببخشند. «انت المحسن و انا المصی» تو خوب هستی و من بد هستم. پس تو من را ببخش. بعد وقتی میخواهی الله اکبر بگویی باز یک مقدار دور برمی دارد. 6 مرتبه الله اکبر بگو. چون حدیث داریم قبل از اینکه الله اکبر بگویید، 6 بار الله اکبر بگویید.
اینکه نمازهای ما اینطور است برای این است که ما بد نماز میخوانیم. پیغمبر ما قبل از اینکه نماز شب بخواند بیرون میاید و نگاه به آسمان میکند. میگوید: «إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ(آل عمران/190)» این آفرینش ستارهها همه نشانههای خداست. «وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» در آفرینش زمین و آسمان فکرمی کنند. «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»(آل عمران/191) نظام هستی را دقت میکنند. «یتفکرون» فکر میکنند. اینکه نمازهای ما عروج و اوج ندارد، اینکه در نمازهای ما معراج نیست، چون هنوز حرکت نکرده نماز میخوانیم. ممکن است که ما در نماز تا «مالک یوم الدین» حواسمان جمع باشد. بعد از «مالک یوم الدین» پایین میافتیم. تا پرواز میکنیم پایین میافتیم. چون دور برنداشتیم. این یک مشابهتی بین پرواز مادی و پرواز معنوی است.
پروازهای مادی باید طبق فرمان باشد. تا برج با شما صحبت نکرده است تا دستور پرواز نداده است، شما حق پرواز ندارید. حالا شما بگویی: یک دقیقه به اذان صبح است. اجازه هست ما نماز بخوانیم؟ نه باید صبر کرد. قرآن میگوید: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت»(هود/112) استقامت کن همانطوری که به تو گفتم. بعضیها استقامت میکنند اما از روی یک دندگی است. میگوید: نه دیگر من تکان نمیخورم. من این را طلاق دادم و دیگر رجوع نمیکنم. من گفتم: نه، دیگر بله نمیگویم. این هم استقامت است اما این استقامتها ارزش ندارد.
چون اینها یک دندگی است. حدیث داریم که خدا گفته است: دلم میخواهد بزرگها مثل بچهها شوند. بچه صبح ساعت 8 قهر میکند، ساعت 10 دوست میشود. یعنی از صبح تا ظهر در مدرسه بچهها سه بار با هم قهر میکنند. نباید کینه داشته باشد. بچه چند صفت را دوست دارد.
یکی اینکه زود آشتی میکند. حدیث داریم اگر مسلمانی یسه روز با کسی قهر کند و در روز چهارم آشتی نکند، پیغمبر فرمود: من این مسلمان را نمیخواهم. گاهی انسان روی استقامت میافتد اما این استقامت «کَما أُمِرْت» نیست یعنی از روی ماموریت نیست. «کما امره هوا» یعنی طبق هوا و هوس استقامت دارد.
این استقامت باید طبق فرمان باشد. همینطور که پروازهای مادی باید طبق فرمان باشد، پروازهای معنوی هم باید طبق فرمان باشد. خدا فرموده است که بگو: «الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم» هرطوری که گفتند، باید همانطور عمل کنیم. اگر کسی طبق فرمان نباشد ارزش ندارد. دست آدم بریده میشود. میگویم: برو باند بیاور. شما بروی لحاف کرسی بیاوری. این که نمیشود.
درست نیست. من باند میخواهم. گاهی یک کیلو پنبه را میخواهم. ولی صد کیلو پنبه را نمیخواهم. کد تهران 021 است. اگر یک دندانه به 2 اضافه کنی، 031 اصفهان برمی دارد. یک دندانه پایین و بالا شود یک استان جابه جا شده است. همانطور که برای پرواز مادی از برج پرواز دستور میگیری. در پرواز معنوی هم باید مو به مو به دستورات عمل کنی. یعنی همانطور که گفتند انجام بدهی.
در پرواز مادی بیشترین سوخت و نیرو وفشار وقت دل کندن از زمین است. یعنی وقتی میخواهی هلی کوپتر و هواپیما پرواز کند، بیشترین فشار و سوخت و نیرو در وقت جدا شدن است. یعنی وقتی جدا شد و بالا رفت، خیلی فشار کم میشود. در دنیا هم کمالات همینطور است. بیشترین نیرو این است که آدم دل بکند. همینکه دل کند دیگر کارها برایش آسان میشود. یعنی یک دل کندن است که یک خرده سختی دارد.
اینکه آدم یک مرتبه دل از زن و بچه بکند. دل از پول بکند. دل از شهوت بکند. یعنی آن دل کندن یک خرده فشار دارد. وقتی آدم دل کند، کندن هواپیما از زمین سوخت و نیرو و فشار زیاد دارد، اما وقتی کنده شد دیگر فشار ندارد. شما خیال میکنی کسی که از شهوت کنده شود همیشه زجر میکشد. اما زجرش روز اول است. ماه رمضان در روزهای اول و دوم سخت است. دیگر در روزهای 15و 16 روزه گرفتن آسان میشود. یعنی شروع کارهای خیر سخت است. ادامهاش آسان میشود. یعنی در پرواز مادی کندن نیرو میبرد، در پرواز معنوی هم دل کندن نیرو میبرد.
درپرواز مادی سوار هر هواپیمایی شدی، هرچه بالا میروی زمین کوچکتر میشود. پرواز معنوی هم هرچه انسان به خدا نزدیک شود دنیا برای او کوچکتر میشود. یک پادگان صد هزار متری خیلی بزرگ است. اما وقتی بالا میروی همین پادگان اندازهی یک قوطی کبریت است. اندازهی جعبهی انار است. هرچه انسان به خدا نزدیک شود دنیا نزد او کوچک میشود. یعنی خدا را میبیند. خدا را که دید دیگر هیچ چیز را نمیبیند. وقتی ما صبح میگوییم: «الله اکبر» دیگر آمریکا برای ما بزرگ نیست. مگر نمیگویی: خدا بزرگ است. پس دیگر آمریکا کوچک است. اینکه آمریکا برای ما بزرگ است چون خدا برای ما کوچک است. وقتی بالا بروی پادگان به این بزرگی برایت کوچک میشود.
کسی که میگوید: امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، کسی که خدا برای او بزرگ است. آمریکا برایش کوچک است. افق دیدش چقدر است؟ در پرواز مادی هرچه بالا برویم زمین کوچک میشود. در پرواز معنوی هرچه به خدا نزدیک شویم مادیت برای ما کوچک میشود. اینکه در قرآن آیههای زیادی داریم « مَتاعُ الدُّنْیا قَلیل»(نساء/77) دنیا قلیل است. کم است. زمان شاه رفتم در یک دبیرستانی صحبت کنم. رئیس دبیرستان گفت: آقای قرائتی، گفتم: بله! گفت: جوراب هایت را بپوش. گفتم: میپوشم. مگر چه شد؟ گفت: مدیر کل آمد. یک مدیر کل برای رئیس دبیرستان به قدری مهم بود، که گیج شده بود که بنده جوراب پایم نیست.
ولی آدم وقتی اوج گرفت مثل همان بچهی شوشتری میشود. 16 ساله است اسیر است. میآیند با او مصاحبه کنند، میگوید: اگر میخواهی من با تو حرف بزنم باید حجاب داشته باشی. اصلاً به همهی ریشها میخندد. خودش را به خدا فروخت. اسارت و زجر و صدام همه برایش کوچک میشود. کسی که بزرگ شد، همه چیز برایش کوچک میشود. اینکسی که میگوید: من اعصابم خرد شد برای این است که در دنیا مانده است. وگرنه هیچ وقت اعصاب پیغمبر ما خرد نمیشد. تمام کسانی که اعصابشان خرد میشود مثل بنده برای این است که پایین است.
در پرواز مادی شما هواپیمای چند تنی را از جا میکنی. چرا؟ چون شما خلبان هستی. چون خلبان هستی سنگینی آهن مانعی نیست. میتوانی آن را بکنی. اگر کسی روحش خلبان باشد، داشتن قالی و خانه و سنگینیهای دیگر مانع پروازش نمیشود. یک آدم با یک بستنی و دوچرخه گول میخورد. آدمهایی هستند که با یک چیز کوچک ساکت میشوند. یعنی دیگر نمیتواند حرکت کند.
آدمهایی هم هستند که اگر ده تا کاخ هم به او بدهی تا یک دروغ بگوید، قبول نمیکند. یعنی راضی نمیشود دروغ بگوید. کسانی که خلبان خوبی باشند، هواپیما هم هرچه سنگین باشد، چون خلبان خوبی است، هواپیما را از زمین میکند. کسانی که روحشان قوی باشد سنگینیهای زندگی جلوی پرواز او را نمیگیرد. ما بچه تاجری داشتیم که پدرش خانهی 5 میلیونی را به اسمش کرد و گفت: جبهه نرو. گفت: نمیخواهم.
جبهه را بیشتر دوست دارم. اگر روح، روح خلبانی باشد خانهی 5 میلیونی هم مانع نمیشود. کسی را هم داریم که با یک اتاق اجارهای و یک قالی قسطی، میگوید: حالا اول زندگی ما است. یک قالی ماشینی بعضیها را نگه میدارد و یک خانهی 5 میلیونی بعضیها را نگه نمیدارد. اگر روح خلبانی باشد، خلبان هواپیمای چند تنی را میکند، چون خلبان است. بعضی روحها اهل پرواز است. اگر کسی اهل پرواز باشد آهنها مانع پروازش نمیشود.
در پرواز باید هوا مساعد باشد. در هوای مساعد باید پرواز کنیم. قرب به خدا و رشد معنوی هم باید در فضای مناسب باشد. اگر در یک جامعه همه به هم سو ظن دارند و بدبین هستند، اگر به هم نیش میزنند، همدیگر را تحقیر میکنند، اگر در جامعه فضا، فضای ناامنی باشد، در آن جامعه پرواز نمیشود کرد. همینطور که در فضای طبیعی تا هوا سالم نباشد، نمیشود پرواز کرد، در پرواز معنوی، در پرواز ملکوتی هم تا فضای سالم نباشد، نمیشود پرواز کرد. لذا قرآن میگوید: « مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی»(نور/55) یعنی خوفها باید تبدیل به امنیت شود و بعد عبادت کنند. یعنی در حال ناامنی عبادت خدا هم نمیشود. عبادت خدا و پرواز معنوی باید در فضای امن باشد. در فضای دلهره و ترس و سوظن نمیشود پرواز کرد. این یک واقعیت است.
گاهی پرواز، گاهی نشستن. شما همیشه که پرواز نمیکنید. مقداری که پرواز کردید، چندساعتی هم مینشینید. لذا در پرواز معنوی هم باید گاهی انسان پرواز کند، گاهی به زندگی مادیاش برسد. بعضی افراد که میگویند: حزب اللهی هستیم، البته حزب اللهی نیستند ولی اینطور میگویند. افرادی که حزب اللهی هستند به قدری به عبادت میرسند که دیگر زن و بچهشان را رها میکنند. حدیث داریم که چشم به گردن تو حق دارد. دستت حق دارد. زنت حق دارد. بچهات حق دارد. جانت به گردن تو حق دارد. یعنی باید استراحت کنی.
افرادی که استراحت نمیکنند و شبانه روز کار میکنند آنها هم پروازشان درست نیست. در پرواز مادی اگر چند ساعت پرواز کرد باید استراحت کند. وسایل استراحت هم فرق میکند. برای ما یک زن و بچه و یک خانه بس است. چون اینقدر سبک هستیم که با یک نخ پایین میآییم. چادرهایی که سبک است، با دو سه طناب میایستد. اما چادرهای بزرگ را باید ده، بیست طناب به آن بست تا بایستد. برای اینکه وقتی طوفان میاید این چادر را بلند میکند. برای اینکه این چادر بلند نشود، طنابهای سنگینی این را نگه میدارد. یک نفر همینکه بچهاش گریه بکند، دیگر نمیتواند در هواپیما خلبانی بکند. میگوید: بچهام گریه کرد.
یعنی اشک یک بچه کافی است که او را متزلزل کند. اما روح که بالا رفت، رهبر انقلاب میشود. هفتادودو تن در حزب جمهوری تکه تکه میشوند. به همسر امام خبر میدهند که رادیو را از بالای سر امام بردار. چون میخواهیم در رادیو اعلام کنیم یک مرتبه امام این خبر را در رادیو نشنود. ممکن است برای قلب ایشان خوب نباشد. ایشان هم تا میاید رادیو را بردارد، امام میگویند: چه میکنی؟ من ساعت 6: 30 از رادیو خارج شنیدم. بعد هم که خانوادههای هفتادو دوتن در حسینیهی جماران میآیند، میفرماید: این انتظار پیش بینی شده است. یعنی در موقعی که انسان میخواهد خطهای لیبرال را سقوط بدهد، البته اینها خرج دارد.
اگر بخواهیم دیگ جوش بیاید باید نفت مصرف شود. باید بهشتیها تکه تکه شوند، تا خط اسلام حاکم شود. روح که بزرگ است، شهادت هفتاد و دوتن عزیز هم تکانش نمیدهد. کمااینکه امام حسین هم همینطور بود. یعنی همهی اینها از آنجا خط گرفتند. اما روحی که ضعیف است میگوید: من امروز در صف ایستادم شیر خشک گیرم نیامده است. الآن هیجانی هستم. نه! هیجانی نباش. آدمی هست که اگر یک چیز زندگیاش کم شود هیجانی میشود.
آدمی هم هست که اگر تمام مشکلات به او رو کند، هیجانی نمیشود. اگر دیدی هستهی انار در رودهات گیر کرد، روده باریک است. روح که ضعیف شد اینطور میشود. چون استکان حجمش کم است یک 5قرانی در آن بندازی آب هایش بیرون میریزد. اما اقیانوس که شد کشتیها هم حرکت کنند تکان نمیخورد. میگوییم: آقا بیا ما شما را بازدید بدنی کنیم. میگوید: مگر شما به من ایمان نداری. شما با این حرف اعصاب من را خرد میکنی. بگذار یک بازدید کنیم برو. این که دیگر اعصاب خردی ندارد. اینها ضعیف هستند. اگر انسان قوی باشد از اینها رد میشود.
در پرواز مادی هرچه خلبان مهارتش بیشتر است باز هم ممکن است با یک غفلت سقوط کند. ضرب المثلی میگوید: خلبانی شغلی است که اولین اشتباه او آخرین اشتباه اوست. یعنی اشتباه اول اشتباه آخر است. در پرواز معنوی هم همینطور است. ابلیس شش هزار سال عبادت کرد. در نهج البلاغه داریم. یک مرتبه خدا گفت: به آدم سجده کن. نه! چرا؟ سقوط کرد و ابلیس شد. شش هزار سال عبادت با یک لجبازی سقوط کرد. یعنی در پرواز معنوی یک لحظه آدم را سقوط میدهد کما اینکه در پرواز مادی هم با یک غفلت انسان سقوط میکند.
سلامتی خلبان رمز پرواز است. یعنی یک پرواز سالم باید خلبان سالم داشته باشد. در پرواز معنوی کسانی که میخواهند نمازشان قبول باشد باید روحشان سالم باشد. در قرآن دو قلب داریم. « إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ(شعراء/89)» یعنی اگر نماز خوان آدم عقدهای باشد، نماز خوان آدم حسودی باشد، نماز خوان آدم متکبری باشد، گاهی به خاطر اینکه روح سالم نیست، نماز قبول نیست. «لا صلاة امرأة ناشزه» زنی که به وظیفهی زن بودن عمل نمیکند، نمازش قبول نیست. «لا صیام لمن عصلما» کسی که روزه میگیرد، اما در خط رهبری حق تسلیم نمیشود روزهاش هم قبول نیست. پس جبازی در مقابل همسر، لجبازی در مقابل رهبر، تکبر، بخل، یک سری عیبها هست که چون انسان نماز گزار مریض است نمازش قبول نمیشود.
هواپیمایی پرواز میکند که خلبانش سالم باشد. نمازی قبول میشود که روح سالم باشد. در پروازها اگر به جای بنزین آب بریزی پرواز نمیکند. باید بنزین خالص و مخصوص باشد. در پرواز معنوی هم همینطور است. با هر پولی که نمیشود به مکه رفت. حدیث داریم اگر به جای پول حلال پول حرام بردی، مثل اینکه به جای بنزین آب ریختی هواپیما پرواز نمیکند، حدیث داریم اگر کسی با پول نامشروع به مکه برود، تا میگوید: «لبیک» یعنی خدایا آمدم. خطاب میرسد «لا لبیک» نیامدی. هواپیمایی پرواز میکند که بنزین مخصوص و خالص داشته باشد. اگر نماز میخوانی دکمهی لباست غصبی باشد نماز باطل است. اگر کش شلوار و تسبیح غصبی باشد نماز باطل است. این شباهت دو پرواز است.
خلبانها یک 250 ساعت دوره میبینند که گواهینامه میگیرند. بعد هم تا 700 ساعت یک مرحله هست. بعد هم که دیگر معلم میشوند. میگویند: بیشترین سقوط وقتی است که انسان گواهی نامه گرفته است خیلال میکند خلبان است و یک مقدار مغرور است. یعنی تا زمانی که دانشجو است خوب شاگردی میکند. ایامی هم که شاگرد است، کم سقوط میکند. وقتی هم معلم شد یک خرده هیجانش میایستد کم سقوط میکند. بیشترین سقوط انسان وقتی است که انسان غرور دارد. در عبادات هم همینطور است.
ما در جمهوری اسلامی آنهایی ضد انقلاب شدند که یک مقدار کلهشان غرور داشت. آنهایی که جا افتاده هستند و وزنه هستند ضد انقلاب نمیشوند. طلبههای نو خوب خوب هستند. علمای بزرگ هم خوب هستند. این وسط بین حجة الاسلام و سقة الاسلام مشکل است. یعنی از مرز سقة الاسلام تا مرز حجة الاسلام یک خرده ناهماهنگ است. انگور هم همینطور است. اول که انگور خوب است. بعد هم سرکه میشود و خوب است.
این وسط که از انگور میخواهد به سرکه تبدیل شود یک مقدار مواظبت میخواهد. خلبانی هم همینطور اسست. تاشاگرد است، هرچه به او میگویی اطاعت میکند. ولذا در ایام شاگردی کم سقوط میکنند. وقتی هم معلم شدند کم سقوط میکنند. این وسط که نه معلم است و نه شاگرد است احتمال سقوط است.
پرواز چه نیازهایی دارد؟ شما خلبان هستید. اگر بخواهید با همهی برجهای دنیا صحبت کنید باید با زبان انگلیسی صحبت کنید. در پرواز معنوی هم نماز فقط باید به زبان عربی باشد. شما ده دقیقه به زبان عربی نماز میخوانی. بگو: خدایا اجازه بده من سه ربع به زبان فارسی برایت نماز بخوانم. نمیشود. در پرواز معنوی هم همه باید یک لبیک بگویند. اگر یکی به جای لبیک ترکی لبیک بگوید، خدا قبول نمیکند. فایده ندارد. بگوید: یا الله گلدی! قبول نیست. تمام هواپیماها باید با یک زبان صحبت کنند. در پرواز معنوی هم یک زبان است.
مسئلهی اطلاعاتی که باید داشته باشیم، قبل از پرواز باید یک اطلاعاتی داشته باشیم. از هواشناسی، نقشه خوانی، کارهای فنی بدانیم. حدیث داریم کسی که میخواهد تجارت کند، «الفقه ثم المبدا» چطور وقتی میخواهی پرواز کنی یک اطلاعاتی را باید بدانی. در پرواز معنوی هم گفتند: «الفقه ثم المبدا» در رساله میخوانیم کسانی که میخواهند عبادت کنند باید مسائلی که مورد نیازشان است قبلاً یاد بگیرند.
واجب است که انسان مسائل مورد نیازش را یاد بگیرد. در پرواز معمولاً انسان نیاز دارد که همراه با یک استاد و معلم و رهبر باشد و این در کارهای عبادی هم انسان بدون ولایت بدون رهبری موفق نمیشود. خلبانها دو گونه هستند. خلبانهایی که مثل شما پروازهای نظامی و جنگی دارند. خلبانهایی هم که مخصوص مسافرت هستند. خلبانهایی که با هواپیمای جنگی مسافرت میکنند اینها چتر نجات دارند. ولی خلبانهای مسافرتی چتر نجات ندارند. چرا؟
برای اینکه کسی که مردم همراه او هستند باید در عزا و شادی شریک باشد. در هواپیمای جنگی کسی همراه ندارد. بالاخره اگر موشک خورد آدم با چتر خودش را نجات میدهد. اما در هواپیمای مسافربری خلبان رهبر مردم پیرو هستند. وقتی هم که رهبر با مردم بود، رهبر باید با مردم باشد. این شاه است که وقتی رهبری را برعهده میگیرد تا میبیند دارد به او موشک میخورد فوری خودش را نجات میدهد و به مصر میرساند. اما رهبر عزیز انقلاب وقتی از پاریس میخواهد به ایران بیاید میگویند: احتمال نمیدهید برای شما سو قصدی باشد؟
میگوید: من چند قطره خون دارم. دوست دارم آخر عمرم اگر قرار است خون من بریزد میان هموطنانم بریزد. کسی که امت باشد، باید در عزای امت شریک باشد. اگر سقوط کرد همه با هم سقوط کنیم. اگر هم نجات پیدا کرد همه با هم نجات پیدا کنیم. نامردی است که انسان مردم را وقت خطر رها کند. خلبان هواپیمای مسافربری نباید چتر نجات اشته باشد. چون باید در عزای شادی و هم شریک باشند.
در هواپیمای شکاری مانور میروید. اما وقتی خلبان مسافربری شدی باید آرام بروی. در عبادت هم همینطور است. در پرواز معنوی پیغمبر ما وقتی تنهایی نماز میخواند، در عالم ملکوت چه ملقهایی میزند. چه اشکهایی میریزد. چه مناجاتهای طولانی میکند. اما همینکه در نماز جماعت میرود آرام نماز میخواند. ولذا حدیث داریم که پیغمبر وقتی با مردم نماز میخواند خیلی نماز ساده و مختصری میخواند. همینکه تنها بود نمازهای طولانی میخواند. یعنی خلبان اگر تنهایی پرواز کند، هر نوع مانوری بدهد اشکالی ندارد. در تنهایی سجده کن و در خانهی خدا دو ساعت زار بزن. اما وقتی با مردم نماز میخوانی مختصر بخوان.
در پرواز مادی شما خلبان هستید. اگر هواپیما چند موتوره باشد، ایمنیاش بیشتر است. در پرواز معنوی هم گفتند: «لا تدخلوا من باب واحد» یعنی برای قرب به خدا از یک راه وارد نشوید. یک نفر میگوید: آقا میدانی من این راه را قبول کردم. از کجا میدانی این راه درست است؟ آدم در حین درس خواندن باید در عزاداریها هم سینه بزند. به جبهه هم کمک کند. نیم کیلو هم برنج برای حبشه بدهد. به فقیر در خانهاش دو تومان بدهد.
به دیدن عمهی پیرش هم برود. کمک یک نفر که تجدید دارد هم بکند. یعنی کارهای الهی باید چند موتوره باشد. چون اگر آدم فقط به رشتهی خاصی تکیه کند، یک موقع میبینی در رشتهی خودش موفق نیست. حدیث داریم پولدارها و کسانی که میخواهند تجارت کنند پولشان را در یک راه مصرف نکنند. اگر کسی هرچه پول دارد در مزرعه خرج کند، اگر یکباره چاه خشک شود بیچاره میشود.
اگر کسی با همهی پولش یک بنز بخرد، اگر تصادف کند فلج میشود. اگر کسی با همهی پولش قالی و طلا بخرد، دزد که به او بزند فلج میشود. حدیث داریم که پول هایتان را در چند شاخه مصرف کنید که اگر قنات خشک شد در خانه قالی و طلا باشد. دزد طلا و قالی را برد، یک ماشین باشد. همینطور که میگویند پولتان را چند قسمت کنید انسان باید در کارهای معنوی هم چند موتوره باشد. هرچه موتور هواپیما بیشتر باشد، ایمنیاش بیشتر است.
یک وقت ممکن است بگویند: آقا قرائتی! تو چکاره بودی؟ بنده در تلویزیون قرآن درس میدادم. میگویند: هیچ کدام از درسهایی که دادی خالص نبود. همه برای پول بود. البته من از تلویزیون پول نمیگیرم. یا شهرت بود. برای خدا نبود. میگویم: من سالها درس دادم. میگوید: تو سالها کج میروی. میگویم: یک روز هم در عزای اباعبدالله گریه کردم. یک روز هم به یک مسلمانی ده هزار تومان وام دادم.
یک روز یک ماشینی را از جوی بیرون آوردم. برای دختری فقیری جهازیه خریدم. انسان باید در قرب به خدا چند موتوره کار کند که اگر یک موتورش سوخت سقوط نکند. در پرواز همه جایی نمیشود نشست. فرودگاه همه جا نیست. یعنی باید از محلهای حساب شده باشد. کارهای عبادت هم باید از کارهای حساب شده باشد. در نماز، کجا نماز بخوانیم؟ خلبان نباید بگوید: من! میدانی چقدر استاد زحمت کشیده تا شما خلبان شدی؟ مکانیکی که هواپیمای شما را تعمیر کرد. معلمی که به شما خلبانی یاد داد. پس وقتی پرواز کردی وقتی داری مینشینی در ذهنت یک تشکر از آن معلمین قبلی بکن.
لذا ما در پرواز معنوی که نماز است، وقتی نماز دارد مینشیند میخواهد تمام شود یک تشکر میکنیم. «واشهد ان محمداً عبده و رسوله» او مکانیک مخ ما بود. او بود که بت پرستی را به خداپرستی تبدیل کرد. بعد هم میگوییم: «السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته» درود بر توای پیغمبر، تو معلم بودی. تو معلم توحید من بودی. اگر تو نبودی من همان ایرانی آتش پرست بودم. وقتی پرواز خلبان تمام میشود و میخواهد بنشیند، یادی از معلمینش، یادی از مکانیکها بکند. «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» اینها مکانیکهای قبلی هستند.
اگر آنها راه را صاف نمیکردند، من پرواز نمیکردم. خلبان فهمیده، خلبان قدردان خلبانی است که در پایان خلبانیاش یادی از معلمین و کسانی که بر گردن او حق دارند یاد کند. ولذا آخر نماز ما هم یادی از پیغمبر و عباد الله صالحین و شهدا باید باشد. هیچ پروازی با یک بال نمیشود. ملخهای هلی کوپتر باید چندتا باشد. بالهای هواپیما هم باید متعدد باشد. با یک بال نمیشود. ولذا قرآن هیچ موقع یک بال مطرح نکرده است.
همیشه گفته است «یقیمون الصلاة و یوتون الزکاة» نماز و زکات با هم است. «آمنوا و عملوا صالحات» ایمان وعمل صالح با هم است. بعضیها میگویند: من کار فکری میتوانم بکنم. من کار اجرایی نمیکنم. من فقط مشاور فکری هستم. یک نفر هم کار اجرایی میکند. میگوییم: یک ساعت مطالعه کن. می گوید: من در اجرا قوی هستم اصلاً کار به مطالعه ندارم. همینطور که در پرواز مادی باید بالها متعدد باشد در پرواز معنوی هم باید کارها متعدد باشد.
در پرواز مادی هرچه هم که خلبان سابقه داشته باشد، باز هم نمیتواند تکیه کند. باز هم اگر مریض شد، یا به مسافرت رفت باز هم باید یک دورهی کوتاهی تمرین تکراری داشته باشد. در پرواز معنوی هم همینطور است. اگر هم پرواز نمیکنی گاهی وقتها باید تمرین پرواز کنی که یادت نرود. حدیث داریم نماز مسافر شکسته است. به جای دورکعتی که نمیخوانی سه مرتبه بگویید: «سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله و الله اکبر» چرا؟ به خاطر اینکه گرچه نمازت شکسته است، اما تو باید چهار دقیقه با خدا حرف بزنی.
حالا که دو دقیقه شده است، آن دو دقیقه را با یاد خدا جبران کن. اگر هم مسافرکشی نداریم، اگر هم جنگ و پروازی و حملهای نیست باز برای اینکه خلبان فراموش نکند، یک سری از کارها را باید بکند. «الصلاة معراج المومن» عدهای دیر تلویزیون را روشن کردند. یکی از ابعاد زندگی پیغمبر معراج است. گفتیم آیهی معراج در سورهی بنی اسرائیل است. گفتیم: در این آیه خدا میگوید که یک شبه پیغمبر به معراج رفت.
مشکلات فضا و تنفس و وزن انسان و جاذبهی زمین و این مشکلات فیزیکی هم بشر با عقل کوچکش حل کرده است. خدا که این همه کره را در فضا نگه داشته است یک آدم 60 کیلویی را هم نگه میدارد. ی نفر گفت: چطور میشود که امام زمان هزار ساله باشد؟ گفتیم: خدایی که یک ماهی را در اقیانوس اطلس یک میلیون سال عمر میدهد به یک آدم هم هزار سال عمر میدهد. چون بحث ما معراج بود کنار اهل معراج آمدیم.
منتهی کسانی که در جنگهای ما معراجها داشتند. عزیزان خلبانی که بعضی از آنها ساعتها و بارها در دل دشمن رفتند و فعالیتهایی داشتند و برگشتند. بعد کنار معراجیهای خودمان گفتیم: مقداری هم از معراج امت صحبت کنیم. «الصلاة معراج المومن» گفتیم بین پرواز مادی وپرواز معنوی یک چیزهایی به هم شبیه است. در پرواز مادی باید هلی کوپتر پروانه هایش دور بردارد تا پرواز کند. نماز هم همینطور است.
وقتی انسان میتواند به خدا نزدیک شود که قبل از نماز یک خرده فکر کند، یک خرده نعمتهای خدا را به یاد بیاورد. اذانی و اقامهای و الله اکبری بگوید. وقتی که خوب دور برداشت پرواز کند. پرواز باید طبق فرمان باشد. یعنی هواپیما بدون فرمان برج مراقبت پرواز نمیکند. در پرواز معنوی و نماز و سایر عبادات باید موبه مو طبق فرمان باشد. در پرواز مادی هواپیا بیشترین فشار و نیرو وقت کندن از زمین است. در پروازهای معنوی بیشترین فشار ووقتی است که انسان میخواهد دل از شهوت و پول و مقام بکند. فقط وقت دل کندن فشار میآید.
وقتی در خط حزب اللهیها رفت بقیهاش آسان میشود. یعنی یک کسی که مثلاً حلقهی طلا دستش است، میگوید: برای نامزدی است. میگوییم: در بیاور گناه است. میگوید: آخر عروس داده است. وقتی درآوردی برای همیشه راحت هستی. فقط لحظهای که میخواهی دربیاوری فکر میکنی طوری میشود. بعد میبینی طوری نمیشود. همینطور که در پرواز مادی بیشترین فشار را و سوخت گیری وقت کندن از زمین است، پرواز معنوی هم بیشترین فشار وقت دل کندن است. گفتیم هواپیما هرچه بالاتر میرود، زمین کوچکتر میشود. در پرواز معنوی هم هرچه انسان به خدا نزدیکتر میشود دنیا برایش کوچکتر میشود. میرسد به جایی که امیرالمومنین میفرماید: والله قسم که حکومت به اندازهی آب بینی بزغاله برای من ارزش ندارد. والله قسم حکومت برای من به اندازهی کفش پاره هم ارزش ندارد.
یعنی علی چنان اوج گرفته که زمین واقعاً برایش کوچک است. اگر شما خلبان لایقی هستی، آهن را از زمین میکنی. اگر انسان رشد معنوی داشته باشد، با همهی خانه و ماشین و تلفن و همسر میتواند دل بکند. کسی هست که اگر زیلو به او بدهی دل نمیکند. کسی هم هست که با قالی ابریشمی هم دل میکند. اگر انسان خلبان باشد میتواند ولو اینکه اگر آهن سنگین باشد هم میتواند پرواز بدهد.
زن فرعون در کاخ بود، کاخها، پولها، طلاها، اما چون زن فرعون خلبان خوبی بود، دل از همهی اینها کند و پرواز کرد. گفتیم پرواز باید در فضای سالم باشد. هواپیما در فضای گرد آلود نمیتواند پرواز کند. همانطور که پرواز مادی باید در فضای سالم باشد، عبودیت هم باید در فضای سالم باشد. در محیطی که همه به هم فحش میدهند نمیشود که انسان پرواز معنوی کند. گفتیم بعد از چند ساعت پرواز باید استراحت کنید.
حزب اللهیها بعد از اینکه عبادت کردند باید یک مقدار هم به زن وبچهی خودشان برسند. گفتیم اگر خلبان یک لحظه غافل شود همان لحظهی غفلت سقوطش است. یعنی اولین خطا در خلبانی، اولین خطا آخرین خطا است. یک لحظه غفلت سقوط است، نه اینکه بگویی: سی سال سابقه دارد. ابلیس شش هزار سال عبادت کرد، یک لحظه لجبازی با خدا سقوط کرد. در پرواز معنوی هم یک لحظه غفلت سقوط است. گفتیم خلبان باید سالم باشد تا بتواند پرواز کند.
نمازی هم که بخواهد پرواز دهد باید قلب سلیم باشد. آدم عقدهای و کینهای و بخیل و حسود با روح مریض نمیتواند نماز بخواند. نماز روح مریض را بالا نمیبرد. همینطور که صلوات باید سالم باشد، انسان هم در پرواز معنوی باید سالم باشد. کینهای نباشد. گفتیم در پرواز باید برای هواپیما بنزین سالم مصرف بشود. اگر آب بریزند پرواز نمیکند. با پول حرام آدم نمیتواند لبیک بگوید. خدا میگوید: «لا لبیک»! با پول حرام حج قبول نیست. با پول حرام نماز باطل است. پرواز وقتی است که بنزین خالص باشد. پرواز معنوی هم وقتی است که لباس و خورک انسان همه حلال باشد.
وقتی خلبان گواهینامه گرفت و هنوز معلم نشده بود دورهی غرور بیشترین سقوط است. وقتی هواپیما میخواهد بنشیند یادش نرود که از معلمین و مکانیکها تشکر کند. وقتی نماز شما دارد تمام میشود یادت نرود که از عباد الله صالحین و ایها النبی تشکر کنی. چون آنها مهندس فکر تو بودند که تو را از آتش پرستی و بت پرستی به خدا دعوت کردند. گفتیم در پرواز مادی هواپیما باید چند موتوره باشد. در راه رسیدن به خدا هم انسان باید چند موتوره باشد، که اگر یکی از کارها غلط بود، فلج نشود. گفتیم هر پروازی با یک بال نمیشود قرب به خدا هم با یک بال نمیشود. «یقیمون الصلاة و یوتون الزکاة» «آمنوا و عملو الصالحات» این تشبیهاتی است که بین پرواز مادی و پرواز معنوی هست. مردم ایران خلبانها را دوست دارند.
برای شما ارزش است. سابق اگر فرماندهی شما میگفت: خلبانهای ما فلان چیز را میخواهند، هیچ کس تکان نمیخورد. اما الآن اگر فرماندهی ارتش در تلویزیون بیاید و بگوید: خلبان ما نیاز به فلان چیز دارند، از همهی روستاها و شهرها کمک میکنند. مردم شما را دوست دارند و شما هم مردم را دوست دارید و این همه ارزش است. امیدواریم که شما همراه پرواز مادی خود پرواز معنوی هم داشته باشید. نماز جمعه فراموش نشود که بهترین و بزرگترین هواپیما که اوج میدهد، هواپیمای ساده دشمن را نمیترساند، اف14، اف16، میترساند. یکی از هواپیماها که لرزه به جان دشمن میاندازد همین نماز جمعه است. باید سعی کنیم نماز جمعه را تقویت کنیم. به امید روزی که در سراسر ایران جشن پیروزی را بگیریم و رهبر ما دل خوشی را در آن روز داشته باشد.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
سلام
وبلاگ شما در کانون وبلاگ نویسان قم لینک شد . لطفا پس از بروز رسانی لینک مطلب خود را برای ما ارسال کنید.
لطفا کانون وبلاگ نویسان را نیز لینک کنید.
متشکرم