شبهه هفتم
%D
سوال:
با سلام.
خداوند فرموده است که در انتخاب دین اجباری نیست واصول دین هم تقلیدی نیست در حالی که ما الان اصول دینمان از پدر و مادرمان تقلید میکنیم،
پس چرا اگر دینمان را عوض کنیم ما را محارب حساب میکنند؟
پاسخ:
باسلام خدمت شما پرسشگر محترم در مورد بخش اول سوال لازم به ذکر است که از نظر فقهى بچههاى پدر و مادر مسلمان به تبعیت از والدینشان مسلمان هستند و از نظر حقوقى مسلمان محسوب مىشوند و از مزایاى اجتماعى در جامعه به عنوان یک مسلمان (در صورت تفاوت داشتن) برخوردار هستند. این مسئله غیر از اعتقاد به اسلام است. اعتقاد به اسلام، نمىتواند سنتى و تقلیدى و اجباری باشد؛ بنابراین وقتى انسان ها به مرحله رشد عقلى و تکلیف رسیدند، پذیرش اسلامشان باید به سبب دلیل باشد، نه از روى تبعیت و تقلید . از این رو است که مراجع معظم تقلید در اول توضیحالمسائل مىنویسند: تقلید در اصول دین جایز نیست. بنابراین فرزندان مسلمانان، دین را خود انتخاب مىکنند. دین و ایمان به دلیل آن که یک اعتقاد قلبى و درونى است ممکن نیست تحمیلى باشد. در ثانی پاینبدی به دین والدین شرط عقل و احتیاط می باشد و انسان تا زمانی که در تحقیقات به نتیجه ای برسد و خلاف آن ثابت شود به آن عمل می کند؛ که در صورت ثابت شدن خلاف شخص به خاطر عمل به احکام دین پدری ضرری نکرده اما اگر در تحقیقات خود به حقانیت اسلام برسد به خاطر عدم عمل به احکام اسلامی و تعطیل احکام مورد مواخذه قرار می گیرد و به سختی برای جبران آن تکالیف می افتد و دیگر اینکه روند ذکر شده و تبعیت از دین والدین روند عقلانی است که در همه ادیان و جوامع جریان دارد و بر این امر اصرار دارند. اما در مورد بخش اخیر سوال و محارب بودن قبل از پاسخ لازم است به مقدمه ای اشاره گردد: قرآن نقل مى نماید: «جمعى از اهل کتاب (یهود) گفتند (بروید ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز کافر شوید و (باز گردید) شاید آنها (از دین خود) باز گردند».(1) دوازده نفر از دانشمندان یهود خیبر و نقاط دیگر، نقشهاى ماهرانه براى متزلزل ساختن باور و ایمان بعضى از مؤمنان طرح نموده و با یکدیگر تبانى کردند که صبحگاهان خدمت پیامبر اسلام(ص) برسند و ظاهراً ایمان بیاورند، ولى در آخر روز از آیین برگردند. هنگامى که از علت کارشان سؤال شد بگویند: ما صفات محمّد(ص) را از نزدیک مشاهده کردیم و هنگامى که به کتب دینى خود مراجعه نموده یا با دانشمندان دینى خود مشورت کردیم، دیدیم صفات و روش او با آنچه در کتب ما است، تطبیق نمى کند و از این رو برگشتیم. این موضوع سبب مى شود که عدهاى بگویند اینها که به کتب آسمانى از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفتهاند راست مى گویند و به این وسیله ایمان مسلمانان متزلزل مى گردد.(2) مکر و نیرنگ کفار به وسیله خداوند آشکار گردید و خدا حدّ ارتداد را وضع نمود. باید توجه داشت که این ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمى باشد، بلکه در همه زمانها امکان اجراى آن وجود دارد. اسلام با وضع چنین حکمى جلوى مفاسد احتمالى (که برخى نیز به وقوع پیوسته) را گرفته است که در ذیل به نمونه هایى از این مفاسد اشاره مى کنیم: 1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ایمان درونى در سطح بالا نیستند، بلکه برخى افراد در ایمانشان سست هستند. این گونه تبلیغات افراد سست ایمان را تحت تأثیر قرار مى دهد و آنها را از مسیر حق باز مى دارد. حدّ و حکم شرعى ارتداد مى تواند افراد را از انحراف باز دارد. 2- اگر اسلام جلوى این روند را نمى گرفت، نوعى جنگ روانى علیه دین صورت مى گرفت و کفار با تبلیغات شدید علیه اسلام، علاوه بر این که مسلمانان را دلسرد مى کردند، باعث دلسرد شدن افرادى که گرایش به اسلام داشتند مى شدند. 3- مهمترین مسئله ارتداد، پیامدهاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى آن است. در جامعه اسلامى که اسلام و احکام و قوانین آن پایه براى رفتارهاى فردى و اجتماعى و روابط خانوادگى و تعیین کننده رفتار انسانها با یکدیگر و ارزشهاى اخلاقى جامعه است، هر گونه اختلالى در ایمان و اعتقاد انسانها با توجه به همسنگ نبودن آگاهىها، در رفتارها تأثیر گذاشته و التزام به احکام و قوانین دینى واجتماعى را سست مى کند و ارکان جامعه را مورد تهدید جدّى قرار مى دهد. همچنین گسترش افکار انحرافى در جامعه که از طرف افراد مرتد ایجاد مى شود، نیروى مسلمانان را از جهت کمّى و کیفى مورد تهدید قرار مى دهد، از این جهت هر گونه برنامه ریزى بر اساس نیروهاى اسلامى در جامعه، غیر ممکن خواهد بود. با توجه به موارد فوق کاملاً مشخّص مى شود که حکم ارتداد، یک حکم اجتماعى و سیاسى است، هم چنین آنچه در روایات در مورد حکم ارتداد بیان شده، در زمانى است که انکار دین اسلام جاحدانه باشد، یعنى شخصى به رغم حقانیّت دین اسلام به جهت انگیزههاى نادرست از دین اسلام خارج شده و در مقابل آن موضعگیرى نماید؛ بنابراین اگر کسى دین دیگرى غیر از اسلام را (آن هم پس از بررّسى و به دور از هر گونه حُبّ و بُغض و مشکلات دیگر) انتخاب نماید، این عقیده براى او محترم است، تا زمانى که به صورت موضعگیرى در مقابل اسلام و تهدید آن در نیاید. به همین خاطر، ارتداد تضادى با آزادى عقیده (که در اسلام محترم شمرده شده است) ندارد. البته احترام به آن به معناى حقانیّت و درستى هر عقیدهاى نمى باشد. حکم ارتداد در ادیان آسمانى دیگر نیز بیان شده و طبیعى است که هر دینى براى محافظت از کیان خود، راهکارهایى را براى وحدت پیروان اندیشیده باشد. حال با توجه به مطالب بالا : در موردحکم ارتداد و محارب بودن و آزادی عقیده اضافه می کنیم که دین اسلام فطرى است. اگر فردى به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انکار نداشته باشد، به صورت طبیعى و معمولى به آن ایمان مىآورد. قرآن مىگوید: «لا اکراه فى الدین؛ در پذیرش عقیده اکراه نیست». اصولاً عقیده با اکراه سازگار نیست. این سخن درستى است اما قرآن به دنبال سخن مذکور مىگوید: «قد تبیین الرشد من الغى؛ راه راست از راههاى انحرافى و نادرست روشن است».(3) یعنى وقتى راه رشد و حقیقت آشکار است، دلیلى براى اکراه و اجبار وجود ندارد، زیرا عقل سلیم بدون داشتن انکار و عناد آن را پذیرا است. اما انسان حق ندارد از آزادى سوءاستفاده کند و به بهانه آزادى، اعتقادات جامعه را به باد مسخره بگیرد و امنیت فکرى و فرهنگى اجتماع را متزلزل و مختل نماید.و حکم ارتداد نیز برای چنین موردی است. این سخن نیز مورد پذیرش عقل و عرف است. حال اگر فردى در خانواده مسلمان تشخیص داد که دین اسلام بر حق نیست یا به تحقیق در این مورد بپردازد، مىتواند دین دیگر را انتخاب کند، اما در جامعه اى که براساس اعتقادات و باورهاى دینى، قوانین، رفتارهاى اجتماعى و فردى، امیال و آرزوهاى انسانها ارزشهاى اخلاقى شکل گرفته که هر یک از این موارد کارکردهاى بسیارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دین و اعتقادات موضعگیرى نموده و درصدد تخریب آنها باشد، زیرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و ا جتماعى ایجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعى خواهد شد، بنابراین ارتداد از این جهت که افکار عمومى و ایمان مردم را متزلزل مىکند، اظهار آن روا و شایسته نیست، و با وجود یک سرى شرایط اسلام با مرتد برخورد مىکند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنیت فکرى و فرهنگى جامعه آسیبى وارد نکرد، به او کارى ندارند و حکم ارتداد نداشته و عقیدهاش نزد خودش محترم است. این که خدا با او چگونه برخورد مىکند، تنها خدا مىداند که وى صداقت دارد یا از روى عناد و لجاجت به این عقیده روى آورده است. خداوند فرداى قیامت بر پایه عدل و حکمت، با او رفتار خواهد کرد. همو فرموده است: «اگر حجت بر کسى تمام نشده باشد، مؤاخذهاش نمىکند. مىگوید: هر قدر که عقلش خوبىها را که درک کرده، به آن عمل کرده است، ثواب و پاداش دریافت مىکند و به هر اندازه، در عمل، کوتاهى و یا ضد باورش را انجام داده است، جزا و کیفر مىبیند.
---------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1)آل عمران (3) آیه 73.
2)تفسیر نمونه، ج 2، ص 466.
3)بقره (2) آیه 256.
--------------------------------------------------------------------------------
www.eporsesh.com
- ۹۲/۱۰/۲۷
- ۴۴۳ نمایش